فارکسآموزش فارکس

با محبوب ترین استراتژی های معاملاتی آشنا شوید + نظریه آشوب بیل ویلیامز (قسمت اول)

در این نوشته با مجموعه‌ای از استراتژی‌ ها و روش‌ هایی که زمانی به سیر تکامل معامله‌ گری در بازارهای مالی کمک کرده اند آشنا می شوید. در مقدمه کتاب بیل ویلیامز با نام “نظریه آشوب در معامله گری: بیشینه کردن سودآوری با روش‌های ثابت شده تکنیکال ” آمده که:

اگر جهت را عوض نکنیم، آخر کار احتمالا از جایی سر در می‌آوریم که شروع کرده‌ایم.

این کتاب هدیه‌ای به کسانی بود که تصمیم گرفتند فارغ از شکست‌ها و موفقیت‌های قبلی خود، به بهترین فرد دنیای معامله‌گری تبدیل شوند.

بیل ویلیامز تئوری آشفتگی خود را توضیح داد؛ نگاهی جدید به بازار. نگاهی نه به یک گشت و گذار تصادفی در قیمت‌ها و نظرات بلکه به نظمی کاملاً سازمان یافته. (به تئوری آشفتگی، نظریه آشوب یا نظریه بی‌نظمی و هرج و مرج نیز گفته می‌شود.)

بعدها این سیستم به “Profitunity” تغییر نام داد (اشاره به سودآوری زیاد سیستم معاملاتی). این روش به شما امکان می‌دهد تا از فشار روانی روی معامله گر، کوشش بیهوده، از بین رفتن سلول‌های عصبی و در نهایت خالی شدن حساب معاملاتی خلاص شوید.

با درک بازار، معامله گر می‌تواند احساسات و اقدامات و وضعیت حساب معاملاتی خود را کنترل کند.

بیل ویلیامز کیست؟

در منابع مختلف می توانید بیابید که بیل ویلیامز یا در سال ۱۹۲۸ یا در سال ۱۹۳۲ در یک خانواده معمولی آمریکایی متولد شده است. در مدرسه، او بچه‌ای ساکت و آرام بود ، هرچند  عادت داشت نظریه‌هایی را مطرح کند و سعی کند آنها را اثبات کند. پس از اتمام مدرسه، والدینش می‌خواستند که او به کالج کلیسا برود و بعداً کشیش شود، اما او دانشگاه را انتخاب کرد، در آنجا با دوست و همکار معامله گر خود به نام راجرز آشنا شد.

راجرز مرد جوان را با معامله گری و بورس آشنا کرد. از همان سال اول دانشگاه، راجرز در یکی از مراکز معامله نیویورک کار می کرد و سود قابل توجهی کسب می‌کرد. دوستانش هر روز درباره اوضاع بازار مالی جهان بحث می‌کردند و بیل بیشتر مجذوب ایده تبدیل شدن به یک معامله گر حرفه‌ای موفق می‌شد.

بیل ویلیامز

پس از فارغ‌التحصیلی، بیل و دوست‌دخترش ازدواج می‌کنند و راهی شهر دیگری می‌شوند. او همچنان در بازار بورس کار می‌کند و مهارت‌های خود را کامل‌تر می‌کند. اما نه نوشته‌های حوزه آن کسب‌وکار و نه مهارت‌های دیگر معامله‌گری به او کمک نکردند تا به سطح مطلوبی از درآمد برسد. به زودی، او بیشتر از درآمدش، روی سهام سرمایه گذاری می‌کرد و وضعیت مالی خانواده بدتر شد.

در یک نقطه خاص، او می خواست معامله گری را ترک کند اما همسرش اصرار داشت که کسب‌وکار را در دست خود بگیرد و با افکار خودش کار را پیش ببرد.

گام به گام، ویلیامز شروع به ایجاد روش تجزیه و تحلیل و معامله گری شخصی، بر اساس تجربه، دانش، محاسبات ریاضی و ادراک خود می‌کند. مسیر حرفه‌ای و کاری او شروع به رشد شدید کرد. ویلیامز پایان نامه دکترای خود را در مورد بازار سهام می‌نویسد. در سال ۱۹۹۵، او تصمیم می‌گیرد کتاب “نظریه آشوب در معامله گری” را منتشر کند.

در این کتاب، او در مورد نظریه خودش صحبت می‌کند، بر اساس نظریه او، بازار از یک هرج‌ومرج منظم و سازمان‌یافته تشکیل شده است و برای به دست آوردن سود، شما نه تنها مجبور هستید انواع مختلفی از تجزیه و تحلیل را در نظر بگیرید بلکه باید ساختار بازار را نیز درک کنید. استراتژی بیل ویلیامز تبدیل به یک کتاب پرفروش شد و بمبی اطلاعاتی شد که طرفداران زیادی در سراسر جهان برای ویلیامز به ارمغان آورد.

بعدها دنیا شاهد “نظریه آشوب در معامله گری ۲” شد. وی پس از موفقیت چشمگیر کتاب‌هایش، مشاور رسمی بانک‌های مختلف آمریکایی و صندوق‌های پوشش ریسک شد. همچنین، وی گروه معاملاتی Profitunity را تأسیس کرد که هنوز در حال آموزش و مشاوره به معامله گران مبتدی است.

“نظریه آشوب در معامله گری” ویرایش اول

در کتاب اول، از همان ابتدا، ویلیامز فکر معامله‌گران مبتدی و باتجربه را با واقعیت بازار درگیر می‌کند. علاوه بر این، به گفته وی، واقعیت این است که بیشتر معامله گران با بازار به عنوان یک مسئله برخورد می‌کنند. به عبارت دیگر، توجهات روی تفسیر اشتباه از رابطه بازار و معامله گر قرار گرفته بود. اصل مسئله در روانشناسی معامله گر بود.

حتی وقتی فناوری‌های پیشرفته وارد بازار شد، با ظهور رایانه‌ها، اندیکاتورها و جزئیات قیمت‌ها مشکل از بین نرفت، فقط شکل آن را تغییر داد و به سمت ابزارهای بیشتر حرکت کرد.

غالبا معامله گری به عنوان یک علم شبه فکری، یا یک بازی شبه علمی فکری، که در آن سود مستقیماً به تشخیص فکری معامله‌گر ارتباط داشت، تعبیر می شد. با این حال در واقعیت، معامله‌گری هرچیزی هست به جز تلاش فکری. دانش تنها راه موفقیت در این شغل نیست. بلکه شرایط سلامتی، به ویژه معده یا قلب نقش مهمی ایفا می‌کند. انطباق ادراکی و هماهنگی علایق معامله‌گر و علایق بازار سود بیشتری نسبت به تئوری‌های شبه علمی و عالمانه خواهد داشت. این کتاب معامله گر را به سمت عقل سلیم و دیدگاه صحیح در مورد معامله گری هدایت می‌کند.

معامله گری نباید یک کار سخت، بلکه باید یک چیز سودآور باشد.

او گفت از دام حرف‌های زیبا خلاص شوید، و در پشت آنها برخی حقایق همیشگی را خواهید یافت که معامله‌گری شما را نسبتاً آسان می‌کند. مشکل حقایق این است که آنها نه احساساتی هستند و نه عاشقانه. حقیقت عبارت است از واقعیت، عمل‌گرایی و شهود هوشمندانه. ویلیامز به معامله گران گفت که بیاموزند در معامله‌گری مستقل باشند.

ساختار کتابی که باید مطالعه کنید

در قسمت اول کتاب دلایل شکست ۹۰٪  معامله گران شرح داده شده است.

فصل دوم سادگی ساختار بازار و کارکردهای آن را توصیف می‌کند. هر بازاری در جهان برای سهمیه بندی یا توزیع مقدار مشخصی از کالای خاص بین کسانی است که تمایل دارند آن را داشته باشند. در هر ثانیه، در بازار قیمت مناسب و تعادل کامل بین خریداران و فروشندگان تعیین شده است. بازار اولین کسی است که نقض تعادل را احساس می کند و ما باید لحظه را غنیمت بشماریم و همراه با بازار حرکت کنیم.

در فصل سوم، شرح مفصلی از منطق تئوری آشفتگی به عنوان مدلی از بالاترین سطح سازمان یافتگی بازار وجود دارد. توضیح داده شده است که چرا استفاده از منطق‌های آمار خطی در فضای غیر خطی بازار اشتباه است.

فصل چهارم کلید رفتار صحیح در بازار و همچنین ساختار اصلی و نامرئی آن را توضیح می دهد که رفتار معامله گر را توصیف می‌کند. در این فصل ما با این موضوع آشنا می‌شویم همانطور که یک رودخانه، بازار نیز در مسیری پیش می‌رود که کمترین مقاومت را داشته باشد و مسیر حرکت بازار به نوبه خود به شکل بستر رودخانه تعریف می‌شود. همچنین، در مورد یکی از اشتباهات اصلی معامله گر صحبت می‌شود: تلاش برای تغییر جهت بازار به جای تغییر جهت معاملات.

پنج مرحله از تکامل معامله گر

با شروع فصل پنجم، ویلیامز نقشه‌های تکاملی برای توسعه هر معامله گر از مبتدی تا حرفه‌ای و لیستی از ابزارها را برای استفاده در هر سطح آمادگی ارائه می‌دهد. در این فصل، نیازهای معامله گر مبتدی برشمرده شده است. هدف و مهارت‌های آنها بر تلاش برای از دست ندادن پول و کسب تجربه متمرکز است. ابزار یک تاجر مبتدی عبارتند از: سطوح قیمت روزانه، حجم معاملات، اندیکاتور MFI، پنجره های Profitunity و کیسه هوا (Air Bag).

chaos-theory

سپس، بیل ویلیامز نیازهای یک مبتدی پیشرفته را مشخص می‌کند. هدف چنین معامله گری کسب سود منظم در یک قرارداد است. ابزارها عبارتند از: امواج الیوت، فراکتال ها.

در سطح سوم، معامله گر صلاحیت می‌یابد. در این مرحله، آنها باید سود حاصل از هر سرمایه گذاری را به حداکثر برسانند. ابزارهای موجود در این مرحله عبارتند از: همکار معامله گری Profitunity و برنامه‌ریزی معامله گری Profitunity. در سطح سوم، شما توانایی ارزیابی فوری و دقیق هر بازاری را دارید.

سطح چهارم را در مقایسه با سطح قبلی می توان جهش کوانتومی نامید. در این سطح، معامله‌گر ماهر می‌شود. هدف این است که کالا یا قیمت آن را معامله نکنیم، بلکه مجموعه ای از افکار و اعتقادات خود را معامله کنند. این ابزارها عبارتند از: سمت چپ مغز، قلب، سمت راست مغز (تلگراف مغز).

در سطح پنجم، یک شخص به قلمرو هرج و مرج وارد می شود و یک متخصص می شود. هدف، معامله کردن وضعیت ذهنی است. در این سطح، ابزارها حالات ذهنی خود شما هستند (نرم افزار بیولوژیکی). در این سطح می فهمیم که وظیفه اصلی ما این است که بفهمیم چه کسی هستیم. در این سطح، معاملات به بهترین معنای کلمه به یک بازی بدون تنش تبدیل می‌شوند. آنچه که ما در سه سطح اول یک پدیده تصادفی می‌نامیدیم، در واقع نتیجه درک ناکافی ما از اصل امور است. معامله گر احساس می‌کند همانطور که  در امتداد رودخانه شناور است تمام خواسته‌هایش را محقق می‌کند.

در مورد چگونگی تبدیل شدن به یک معامله گر مبتدی، نحوه حرکت به سمت یک مبتدی پیشرفته و موارد دیگر در قسمت دوم این متن بخوانید.

اینجا را کلیک کنید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا